جمعه 07 اردیبهشت 1403 - 26 Apr 2024
کد خبر: 107359
تاریخ انتشار: 1402/12/26 07:18

در ستایش آهستگی

محمدحسین برزگری-فیلمساز
در ستایش آهستگی

عصر یک روز زمستانی در موزه هنرهای معاصر مشغول تماشای آثار علی‌اکبر صادقی بودم. تعداد نقاشی‌ها زیاد و زیبایی‌شان ستودنی بود. برای اینکه هیچ تابلویی را از دست ندهم به سرعت از یک اثر به سراغ دیگری می‌رفتم. به آخرین کار که رسیدم ناگهان فهمیدم عملی که انجام داده‌ام بیشتر شبیه سرسری نگریستن بوده و نه تماشا کردن؛ زیرا تماشا در بطن خویش تمنای آهستگی دارد، نیاز به مستقر شدن، آرام گرفتن و حضور قلب.نگرانی بابت اینکه نکند کاری نادیده بماند، تعجیلی نامبارک را باعث شد که در نتیجه‌اش چشمم پر بود و دلم خالی. بعد با خودم فکر کردم آیا این کاری نیست که من تقریبا با تمام زندگیم انجام داده و در نتیجه روزگارم را تبدیل کرده‌ام به روزهای بیهوده دویدن و شب‌های خستگی؟به اطرافم که دقت کردم دیدم گویی همه در حال عجله هستند و زندگی شبیه فیلمی است که به اشتباه روی دور تند تنظیم شده باشد. چنان همه چیز در چنبره شتاب گرفتار آمده است که مجالی نیست تا از خود بپرسیم معنای این همه دویدن چیست؟ لوک فری، فیلسوف فرانسوی می‌نویسد: «انسان مدرن پیوسته یا دارد کاری را انجام می‌دهد و یا برای آن برنامه می‌ریزد؛ زیرا اگر لحظه‌ای از این فعالیت مداوم دست بردارد کشف خواهد کرد که بسیاری از این امور در واقع برایش بی‌معنا و ناخواستنی هستند». به گمانم او حق دارد، ما مشغله و شتاب‌ را بدل به سپری برابر فقدان معنا در زندگی کرده‌ایم. ذات زندگی مدرن مدام الگوهای پیش‌ساخته‌ای را به آدمی تحمیل می‌کند؛ الگوهایی درباره کار، تحصیل، رابطه و خوشی. نیاز به تطبیق خویش با این قالب‌ها باعث می‌شود ما همه در یک نبرد برای موفق‌شدن و به دست‌آوردن درگیر شویم بی‌آنکه از خود بپرسیم آیا برای حس نیک‌بختی به این همه نیاز داریم یا آن‌چه که به‌دست آورده‌ایم در خلوت به زیستن‌مان معنا می‌بخشد؟ ذات مصرف‌گرای جوامع سرمایه‌سالار ما را به ظریف‌ترین شکلی چنان با انتخاب‌های گوناگون به طور مداوم بمباران می‌کند که ناخوداگاه درگیر نوعی از مسابقه سرعت شده‌ایم؛ حالا فقط وسعت است که اهمیت دارد و عمق یافتن خیالی بیهوده است.  ما برابر هیچ چیز آن‌قدر مکث نمی‌کنیم که جزئی از ما شود؛ زیرا این تامل باعث خواهد شد تا گزینه‌های دیگر را از دست بدهیم. ذات سریع زندگی معاصر باعث می‌شود چیزی در خاطر ما چنان ریشه ندواند که دل‌کندن از آن دشوار باشد. زندگیِ پرشتاب آدمی را برای فراموش کردن است که تربیت می‌کند زیرا بدون این فراموشی امکان تحمل بار بی‌معنایی برای بسیاری از ما ممکن نیست. بام تا شام به دنبال چیزی می‌دویم که نمی‌دانیم چیست و به چه کار می‌آید و بعد فرسوده و خسته سر بر بالین می‌گذاریم تا صبح‌دم برای از نو دویدن مهیا باشیم. پوچی چنین موقعیتی فقط با همان اعتیاد به مصرف، غرق کردن خویش در الکل، دفن کردن خود با مخدر، پرخوری‌های دیوانه‌وار و معاشرت‌های خالی از شوق، قابل تحمل است. همین‌جاست که شتاب‌زدگی ما را با فراموشی مسموم می‌کند و به خوابی ناخوش فرو می‌برد تا بیگانگیِ ویران‌گر روزگارِ خویش را تاب آوریم. آهستگی اما بیداری است، پادزهری برابر این چرخه نفس‌گیر. آهستگی به خاطر سپردن است، به یاد داشتن و تقابل با فراموشی برساخته زمانه پرشتاب. آهستگی تسلیم نشدن برابر قواعد بیرونی است، مجال تامل به خویش دادن و صبوری کردن با جهان. آهستگی درنگ کردن برابر امر زیبا است بدون دلهره از دست دادن شکلی متفاوت از زیبایی در جایی دیگر، غنی ساختن ذرات زمان در وقتِ اکنون. آهستگی به رسمیت شناختن زیبایی است. برای جاری شدن حکمت آهستگی در رگان روزگار، بیش از هر چیز نیاز به دانایی و توانایی است. آگاه شدن به اینکه چه چیزی در بازار مکاره پر هیاهوی زندگی واقعا برای ما ارزشمند است و چه چیزهایی پیرایه‌هایی قابل چشم‌پوشی و قدرت کافی برای تمرکز روی آنچه که در حقیقت ارزش و معنا دارد. دنیای بیرونی و محیط اطراف هرگز از فشار روی ما برای تحمیل الگوهای پیشینی دست بر نمی‌دارد؛ به همین دلیل ما برای رسیدن به فضیلت آهستگی درگیر یک نبرد دائمی هستیم. پیروزی در این مبارزه باعث با معنا شدن زندگی است و شکست در آن حاصلی جز بیگانگی و بیهودگی ندارد. فقط به یمن حضور توامان دانایی و توانایی است که می‌توانیم به وسوسه‌های ناخواسته وسعت و فراوانی پشت کنیم و رو به سمت آهستگی بگردانیم جایی که صمیمیت، عمق و معنا در انتظار ماست. به گمانم سرانجام جاری شدن آهستگی در زندگی آدمی باید چیزی شبیه تجربه فاوست باشد آنجا که گفت: درنگ کن، بایست، تو بس زیبایی

 


کپی لینک کوتاه خبر: https://smtnews.ir/d/3kxlyx