عکاس: علی خرم
کادر عمودی، سیاه و سفید، مستندی از یک عکاس شاغل و لوازماتش.
عکس از لحظه استراحت و نوشیدن چای توسط عکاسی خیابانی است. تمامی عناصر حاضر در صحنه حتی نوشته بالای سر عکاس اشاره به موقعیت کارکتر دارد و تصویر یک اینهمانی صرف است. خلاصه زندگی و شغل انسانی که آغشته با هنر شده و نکته بنیادی و مستند عکس میباشد که با بهرهمندی از هنر عکاسی به تصویر کشیده شده است. حضور مثلث دیداری(نمونه کاری سمت راست و متن نوشته در سمت چپ در بالا و استکان چای و دوربین در کنار پای کارکتر) و نوار تیره آبراه برای نگه داشتن نگاه ما در صحنه و قفل زرد رنگ در پشت سر شخصیت عکاس حضوری کلیدی و موثر دارد که پس از مطالعه دیداری تصویر پی به اهمیت تک تک نکات گفته شده خواهیم برد. عکس یک خلاصه زندگی و یک شغل خلاصه شده یادآور بزرگانی چون کارتیه برسون و آنسل آدامز و یوسف کارش با این تمایز بزرگ که کارکتر ما رنجهای خیابان را هر روز و هر لحظه در آلبوم خاطراتش ذهنش ثبت میکند و ما عکسهای او را در آلبومها ادارات ذخیره میکنیم. باری نوشته درون تصویر به لحاظ مفهومی با توجه اشارهاش به زمان میتواند محل تعمق و مکثی بر چرایی بخاطر قید زمان و رنگ باشد. تقسیمات چندگانه فضا یکسومهای عمودی و افقی و حضور اشکال هندسی در عین توازن بخشی به اثر نوعی رخوت و سکون به تصویر بخشیده که با قفل بسته میتواند اشاره به رخوت و کسادی کار عکاس اشاره داشته و نوعی همگونی و همخوانی را پیش آورد. باری شاید پیش عکاس نرویم اما: ما در پیاله عکس رخ یار دیده ایم/ای بیخبر از لذت شرب مدام ما.
عکاس: فرشید اشکر
کادر عمودی، سیاه و سفید، مردی خوابیده بروی نیمکت و پنجرهای بالای سرش با سه تابلو نوشته در کنار پنجره.
نقش نوشتهها در تصویر بسیار مهم و تعیینکننده و محل ایده و مفهوم هستد و به لحاظ شکلی و شئی محل توجه و وزن عکس هستند. پزشک، مرگ، سوگواری کلمه هایی هستند که چینش شان یک توالی و توازی را در ذهن ایجاد میکند که گویی ترتیبگذاری شان بر اساس آنچه پیش میرود چیدمان شده است. در حقیقت نوشتهها هم بلحاظ بزرگی و هم قدرت معنایی شان چنان سیطرهای بر تصویر پیدا کردهاند که کارکتر را در بیشتر اوقات از یاد میبریم، بماند که نحوه حضورش(خواب) تداعی و ادامه همان ماجراست. پنجره باز و مقوله مرگ و پرواز روح و سایر کلمات از این جنس آنهم بر فراز مرد خوابیده بسترسازی جالبی برای پرداختن به کلمات نصب شده بر دیوار هستند. حذف رنگ در خدمت فضاسازی خاکستری و رخوت از کار گیری فرم در خدمت محتوا حکایت دارد. کادر عمودی و پرواز روح نیز از بسترسازی هنرمند بهمراه سایر ترفندهایش برای همراهی و همدلی ماست که با بهرهمندی از فرم کاملا موفق بوده خصوصا که در این نمایش کارکتری تنها همانند مخاطب در صحنه حضور دارد. تنهایی انسان و مواجهاش با مرگ، شتری که پشت همه درها میخوابد اینک در برابرمان خواب رفته است. فضاهای خاکستری دیوارها هم جایگاهی برای تفکر ماست و هم استراحتگاهی برای وقتی بخواهیم کمی مکث کرده و سپس گردش را ادامه داده بماند که رنگ خاکستری رنگ تعمق و سکوت است و باید مراقب کسی که در خواب است نیز باشیم، شما اینگونه فکر نمیکنید؟.
عکاس: کامبیز طاهری آبکنار
سیاه و سپید، کادر مربع، کلمه احتیاط و مردی فروشنده با چهار چرخهای در کنارش، مغازهها و دو ماشین و خیابان و تابلو ها.
فروشندهای با چهار چرخهاش با احتیاط از کنار ما گذر میکند و اتفاقا بحث اهمیت اندازه و جای قرار گیری عناصر در صحنه را بخوبی یادآوری میکند، که نشان میدهد چگونه با توجه به فرم میتوان ایده و مفهوم را بهتر ارائه داد. نخست کلمه احتیاط، اندازه، رنگ و جایش در تصویر است که خود را به رخ میکشد و سپس سایر نوشتهها و تابلوها و ماشینی که در صحنه است دیده میشود بماند که انرژی درون صحنه به جهات مختلفی پراکنده شده است. پراکندگی متنها بلحاظ معنایی و فرمی نوع رنگ، اندازه در حقیقت هرکدام ساز خویش را میزنند و تنها نکته جالبشان تشکیل یک مثلث دیدگانی هست که به دلیل ناهمگونی شان چیز چندان چشمگیری نمیشوند. حضور ماشین سفید و عمق بخشی به عکس را نمیتوان نادیده گرفت هم تضادش با ماشین تیره جلویی که چهار چرخه پوشاندهاش و هم با توجه به اینکه رابطهاش با چهار چرخ ارگانیک و مفهومیست حکایتهای دیگر را رقم میزند، فاصلههای طبقاتی و موقعیتی بین انسانها یاد آور میشود و در نهایت هم چون روابط بین سایر نوشتارها با ماجرای جلوی صحنه چندان مرتبط نیستند حضور اتوموبیل چشمگیرتر و نقطه اتکایی شده است. در جلوی صحنه با وجود اینکه کارکتر نگاه و حرکت سر بسمت خروج از سمت مخالف کلمه است و نهایت عدم احتیاط! اما این اندازه و جایگیری نوشته احتیاط است که تعادل را در صحنه نگاه داشته و خصوصا که این کلمه با بار معنایی هشدار و توجه در ناخودآگاه ذهنی بیننده همیشه همراهش است. به هر حال همیشه مواظبیم که گربه شاخمان نزند. چرا که شرط عقل است احتیاط.
عکاس: سیدمهدی حسینی
سیاه سفید، کادر افقی، دیوار نگارهای از هجوم پنج گاو وحشی خشمگین بسوی اسکلتی از همجنسان خود و در بالایش شماره تماس برای فروش کلیه.
عکس نمایش اهمیت و تاثیر گذارتر بودن بین نقاشی و نوشتار از سویی و اهمیت تجمیع این دو با رعایت فرم و جای گیری عناصر با کادربندی مناسب همراه شده است. کادر بندی افقی برای بیان داستان و حفظ تنش در مرکز عکس که در واقع در یکسوم عمودی کناره است، به روال داستانگویی بسیار کارآمد شده است. اندازه نوشتار و برابری تقریبی با نقاشیها که به لحاظ رنگ تیره تر از آنها شدهاند از دیگر نکات توازنی صحنه هستند و جالب اینکه این امور اتفاقی اتفاق افتادهاند. تشکیل مثلث جلوی عکس نخست از کج بودن اثر جلوگیری کرده و از سویی هم زاویه مورد نظر هنرمند را امکانپذیر کرده است و مثلث کوچک بالا در این توازن نقش متناسب با وزن خودش را ایفا کرده است. رابطه نوشتار فروش کلیه، و حضور نگارههای گاوهای خشمگین اتفاق قابل توجهی است که گویی حس پیشاپیشی همدلی با بینندگان را نسبت فروش کلیه( از شدت فقر) بر میانگیزاند و گویی این امر اتفاقی عمدی و ارادی انجام گرفته است. باری با یک نوشته و نگارهای که در دیوارهای پیاده رو همانند غارنگارهها موجه هستیم که یکی کار بیلبورد را انجام میدهد و دیگری به دلیل ناقص بودن تصویر فقط میتواند بنوعی مکمل نوشتار تلقی شود. آنچه مهم است انرژی و حرکت مستتر در عکس بعلاوه خشم است و دیگر آنکه تمامی مباحث پیرامون یک اثر فکر شده(نقاشی) و یک اگهی فی البداهه(فروش کلیه) شکل گرفته، متن و تصویر که هر دو به چیزهایی اشاره دارند که نیستند و در حقیقت نقش و نوشتار به مقولاتی که در اندیشه ما هستند اشاره دارند، از سویی حساسیت گاوهای وحشی نسبت به همنوعشان و از سویی بیاعتنایی انسان به همنوع خود برانگیزاننده احساس تلخ از این موقعیت است، و این احساس چه پر شور درون ما میتازد.
سخن پایانی
اندازه، جایگیری، نوع کادربندی(همتراز سوژه، بالاتر و یا پایینتر از سوژه و...)، چه بودن و سایر نکات مربوط به فرم نقش تعیین کنندهای در انتقال محتوا به مخاطب دارد. آثار فوق بیشتر به همین لحاظ مورد بررسی قرار گفت.
سوزنی کوهی بجنباند/ حال کوه سوزن بخواند.