دوشنبه 24 اردیبهشت 1403 - 13 May 2024
کد خبر: 14649
تاریخ انتشار: 1401/01/28 03:13

راز و نیازهای روزانه با معبود

فربود شکوهی (جلوه)

 خدایا! 

به‌‌ مهر گران تو، نگاه نگران‌مان دلبسته و وابسته است. 

ما آردمان را بیختیم و الک‌مان را آویختیم، ولی راز هستی را درنیافتیم. 

شرمسار و خاکساریم و آزرم و شرم داریم که در برابر تو چیزی بیاوریم.

خواستیم تا پیش جانان، پیشکش جان بیاوریم. 

پس 

دانایی ده تا در راه نیفتیم و بینایی ده تا در چاه نیفتیم. 

خرم آن جانی که با جانان یکی بشود و در میان آن جان، گنجی نهان پیدا و هویدا بشود. 

این است پیشکش درویشی که بینوا ندارد بیش. 

کدام درد بود از این بیش که دلبر، توانگر و دلداده، درویش؟

 

خدایا! 

ای در نهانی، پیدا و در پیدایی، نهان! 

خاموشی تو، از گویایی توست و نهانی تو، از پیدایی توست. 

دو گیتی از تو پیدا و تو در جان، همی‌گویی دمادم راز پنهان. 

ز تن، کاهش و جان‌فزونی ز توست.

نشان جستن از ما و نمودن ز توست.

هر کسی را امیدی و امیدمان دیدار توست.

ما را بی‌دیدار تو، نه به مزد یاری است و نه به بهشت، کاری. 

نیک و بد، آینه رخسار آشکار توست.

باد ما و بود ما از داد توست و رستن از بیداد هم از داد توست. 

تویی که گوهر گوینده‌ای و این گیهان، همهمه نغمه آواز خوشنوازی توست.

پس 

برافگن پرده و دیدار بنمای و به ما هم دمی، رخسار بنمای.

 


کپی لینک کوتاه خبر: https://smtnews.ir/d/36ee59