افزایش ساخت خاصیت شهرهای بزرگ است که سبب میشود کمتر صدای طبیعت در آن منعکس شود. شهرهای بزرگ طبیعت خود را دارند و صداهایی مانند بوق ممتد در ترافیکها، فریادهای کارگران ساختمانی هنگام جوشکاری و ساختوسازهای پیدرپی، هیاهوی مردمان شهر پشت چراغهای قرمز، اگزوز موتورسیکلتها که از میان ماشینهای مانده در ترافیک با هزار ترفند و آکروباتبازی عبور میکنند، بخشی از صدای طبیعت تهران است. همین آلودگی صوتی مردمان را عاصی و هر آخر هفته روانه جادهها میکند. گرچه در آن جادهها هم امنیتی برای دوری از سرو صدا نیست.
افزایش جمعیت و به ناچار گسترده شدن شهرها، اجرای پروژههای شهری کلان مانند اتوبانهایی که حالا فاصله چندانی با معابر اصلی و ساختمانهای مسکونی ندارند، رقابت بر سر خرید و استفاده از خودرو نقلیه شخصی، شتاب هر روزه شهروندان برای رسیدن بهموقع به سر کار، تمامی اینها از تهران شهری شلوغ و پرهیاهو ساخت که حالا تنها ساکنان قدیمی آن میتوانند شهادت به شهری دهند که دیگر آن شهر پیشین نیست و هرگز فکرش را هم نمیکردند که روزی در شهر و زادگاه خود احساس سرگشتگی و گمشدگی داشته باشند؛ شهری که به مرور باغهایش را از دست داد و تبدیل به هزارتویی پرسروصدا شد.