یک عضو پیشین کمیته دستمزد شورایعالی کار درباره این ادعا که دولت بهدنبال یافتن راهی برای افزایش اشتغال در کشور، در برنامه هفتم به تضعیف حقوق طبقه کارگر پرداخت، تاکید میکند: «هیچ بهانهای نمیتواند بازگرداندن کشور به عصر «استاد-شاگردی» را موجه نشان دهد و با آب هفت دریا هم نمیتوان ننگ تشدید استثمار را کمرنگ کرد. آنها شاید در نهایت موفق شوند طبقه کارگر ایران را چنان به گرسنگی بکشند که کارگر برای زنده ماندن به بیحقوقی بیشتر هم تن دهد و کاری را با دستمزدی ناعادلانهتر از امروز هم انجام دهد، اما نمیتوانند این اقدامات را با واژگان زیبا و برای فریب افکار عمومی به خورد مردم دهند.» فرامرز توفیقی، فعال کارگری، در گفتوگو با روزنامه صمت خاطرنشان میکند: «این برنامه، یک طرح کاملا غیرانسانی است که بسیاری از کارگران را قربانی و معیشت حداقلی آنها را بیش از گذشته تضعیف خواهد کرد. بهنظر من اجرای این مفاد، چیزی جز این به همراه ندارد که وجهه شهروند ایرانی و کرامت انسانی او را به تاراج بگذارند و چوب حراج بزنند به اندکی از حقوق باقیمانده مزدبگیران.» مشروح گفتوگوی صمت با این فعال کارگری را در ادامه میخوانید.
من فکر میکنم این بحثها امروز هیچ نتیجه مثبتی نخواهد داشت، زیرا ما در مقابل یک فرآیند حسابشده تعرضی به معیشت و زندگی طبقه کارگر هستیم. واقعیت این است که من برنامه هفتم توسعه را بهطور کامل نمیتوانم و نمیخواهم تحلیل کنم. تنها بخش مرتبط به خود و همطبقهایهایم را میبینم که مغایرت با کرامت و زندگی شایسته انسانی دارد و تصویب هر بخش آن را دارای تبعات و مشکلاتی برای زندگی مزدبگیران کشور میدانم.
بهباور من، اشتباه بزرگی است اگر تصور کنیم واقعا برای بهبود وضعیت قالیبافان کاری انجام شده است. وقتی ادعا میشود کاری صورت گرفته باید در شرایط واقعی هم این اقدامات نمایان شود. دولت در این زمینه هم تکالیفی به صندوقهای بازنشستگی تحمیل کرده که اگر منابع اجرای این تکالیف تامین میشد، ممکن بود امروز به نتایج بهتری میرسیدیم. واقعیت این است که اقداماتی که در تمام این سالها انجام شده، دادن شعار و تنظیم برنامه بوده و در نهایت فشار بیشتری بر گرده طبقه کارگر، صندوقهای بازنشستگی و زندگی عزیزان قالیباف وارد شده است.
همانطور که در سوال اول هم پاسخ دادم، از نظر من این برنامه (از زاویه معیشت طبقه کارگر و مزدبگیران) چیزی نیست؛ جز تکرار بیکموکاست، مطالبات محافلی که به دنبال اعمال فشار به طبقه کارگر هستند. این برنامه با تمام قوانین بالادستی کشور، بهویژه قانون اساسی مغایرت دارد. اینکه دولت میپذیرد و آسوده در برنامه خود از بازگشت به نظام «استاد-شاگردی» صحبت میکند، بیانگر همین نکتهای است که گفتم. همچنان باید امیدوار بود اعتراضات نتیجه بدهد و این بهاصطلاح برنامه تصویب نشود.
در سالهای ابتدایی دولت اول حسن روحانی این بحث مطرح شد و وابستگان به «مجمع نمایندگان کارگری» شکایتی از دولت وقت به سازمان جهانی کار بردند. در آن زمان این طرح متوقف شد، اما دوباره مطرح شد. واکنش تشکلها این بار چگونه است؟
واقعیت این است که من دیگر در تشکلهای موجود فعال نیستم و اطلاعی از تصمیمات آنها ندارم. آن زمان مجمع نمایندگان کارگری شکایتی را پیش بردند که در نهایت این طرح را مسکوت گذاشت و در ادامه موضوع از دستور کار دولت خارج شد. همان افرادی که شکایت را در آن دوره پیش بردند، هنوز هم در سازمان جهانی کار سخنرانی میکنند، اما دیگر ترجیح میدهند سکوت کنند و وارد مسائلی از این دست نشوند. شاید آنها امروز ساکت ماندهاند؛ چون برخی از آنها حالا جزو هیات مدیره تامین اجتماعی هستند و حاضر نیستند جایگاهشان به خطر بیفتد، وگرنه مغایرتهای این طرح با قوانین بالادستی، مقاولهنامههای سازمان جهانی کار و حقوق انسانی سر جای خود باقی است.
این برنامه یک طرح کاملا غیرانسانی است که بسیاری از کارگران را قربانی و معیشت حداقلی آنها را هم تضعیف خواهد کرد. بهنظر من اجرای این مفاد، چیزی جز این به همراه ندارد که وجهه شهروند ایرانی و کرامت انسانی او را به تاراج بگذارند و چوب حراج بزنند به اندکی از حقوق باقیمانده مزدبگیران.
دولت فعلی از زمان روی کار آمدن وعده تکرقمی کردن تورم را داد و اکنون نرخ تورم به ۷۰ درصد رسیده است. هرچند آمارهای بانک مرکزی و مرکز آمار از تورم ۵۰ درصدی حکایت دارد، اما کارشناسان تورم واقعی و ملموس جامعه را بالاتر از ۵۰ درصد میدانند. حالا ادعا میکنند در طول اجرای برنامه هفتم تورم تکرقمی خواهد شد. بهنظر میرسد یا برخی متوجه نیستند که اقتصاد چه مبانی دارد یا اینکه کاشفان مدلهای جدیدی هستند که در هیچ مکتب استخوانداری تاکنون مشابهش وجود نداشته است. در زمینه رشد اقتصادی همین وضعیت وجود دارد و تردیدها هم مشابه وعده کاهش تورم حاکم است. این صحبتها تنها نشاندهنده ناآگاهی از شرایط روز بازار و اقتصاد است. بهطور مثال میدانیم امروز در ایران زیرساختهای تامین انرژی دچار چالشهای فراوانی است؛ بهنحوی که توان تامین انرژی در کشور به حداقل رسیده و برخی صنایع کشور در شهرکهای صنعتی تعطیل میشوند، چون برق وجود ندارد. در این وضعیت عنوان میکنند تورم تکرقمی میشود و نرخ رشد اقتصادی افزایش خواهد یافت. لازم میدانم در این بحث به کارفرماها و سرمایهداران کشور هم اشاره کنم که وقتی بحث دستمزد به میان میآید، فغان میکنند و فریاد میآورند که هزینه تولید را افزایش میدهید و تورم بالا میرود و در مقابل تعطیلی ناشی از برق که قطعا افزایش هزینه تولید را هم بهدنبال دارد، سکوت میکنند.
تشکل، منظورم تشکل واقعی و اجتماعی است، مهمترین ابزار نشان دادن قدرت طبقه کارگر به کسانی است که میخواهند حقوق آنها را نادیده بگیرند. با این همه مشکل موجود ناشی از اتفاقات امروز و دیروز نیست. زمانی گور تشکلهای کارگری را بهشکل موفقیتآمیز کندند که توانستند ماده ۷ قانون کار را کنار بگذارند تا به این ترتیب مشاغل با ماهیت مستمر را تعریف نکنند و این امکان را به کارفرما بدهند که قراردادهای کوتاهمدت فعلی را به تمام طبقه کارگر ایران تحمیل کنند. هنگامی که کارگر امنیت شغلی حداقلی ندارد و نمیداند چند صباح دیگر کجا مشغول کار است، نمیتواند سراغ فعالیتهای تشکیلاتی و سندیکایی برود، زیرا امنیت لازم را ندارد و باید مراقب این باشد که شغلش را از دست ندهد.تشکلهای موجود واقعا مستقل و کارگری نیستند؛ کارگری نیستند، زیرا اعضای آنها با رای مستقیم کارگران انتخاب نمیشوند. پس اینجا نه تشکل و نه تشکلیابی مستقل محلی از اعراب ندارد و هر کدام از تشکلهای موجود، با هر عنوانی که برای خود تعیین کردهاند، تشکلی وابسته هستند.البته من نمیخواهم منکر دلسوزی برخی افراد که گاه در این تشکلها دیده میشوند، شوم. من با آنها فعالیت کردهام و شرافت و متفاوت بودن آنها را به چشم دیدهام؛ کسانی چون علی خدایی صدایی متفاوت در این تشکلها هستند که متاسفانه چنان تنها ماندهاند که گاهی گافهایی از جنس امضای مصوبه مزدی امسال را هم میدهند، اما عمیقا دغدغه کارگر و معیشتش را دارند. متاسفانه آنها در این تشکلها نمیتوانند تعیینکننده باشند و صحنهگردان کسانی دیگر هستند.
معلوم است که چنین چیزی در عالم رویا هم رخ نمیدهد و بهنظر میرسد بهانهای برای افرادی باشد که میخواهند فاتحه حقوق اجتماعی مزدبگیران را بخوانند.مشاغل سخت و زیانآور، موضوعی پیچیده است که هیچگاه بهطور کامل و دقیق مورد بحث قرار نگرفته است. مهمترین موضوع در این بحث، سلامتی نیروی کاری است که به قیمت جانش، نانش را در آورده و بر سر سفره رو به خالیتر شدن خانوادهاش گذاشته است.مهمترین مسئله سلامتی نیروی کار است. باید مسئولان کشور بررسی میکردند که آیا راهی وجود دارد که بخشی از این مشاغل سخت و زیانآور را با استفاده از ابزار ایمنی یا راههای جدیدتر، به مشاغلی عادی تبدیل کنند که کارگرانش چنین زیانهای بزرگی را به جسم خود نزنند. واقعیت این است که در جهان امروز بسیاری از مشاغل که در گذشته سخت و زیانآور بودند، دیگر عادی بهحساب میآیند. در ایران چنین رویکردی وجود نداشته و ندارد.البته برخی مشاغل مانند کار در معادن یا تولید محصولات شیمیایی هم وجود دارند که ماهیتا زیانآور هستند و هنوز هم راهکاری برای تخفیف مشکلات آن بهدست نیامده است. باید بدانیم که از میانگین عمر کارگران فعال در این بخشها بهشدت کاسته خواهد شد و آسیبهایی که در این بخش به یک نیروی انسانی وارد میشود، چنان بزرگ هستند که تمام زندگی آن کارگر متاثر از این فعالیتها خواهد بود. بهباور من این اقدام هم تنها دستاوردش تضعیف کارگران است و بس.
جز این چیز دیگری نمیتواند باشد. برای اینکه یک کشور پیشرفت کند و به توسعه برسد، نیازی نیست کارگران از خط فقر و معیشت سخت بگذرند تا بهاصطلاح تولید بارآور شود.هر ادعایی که پشت تضعیف نیروی کار باشد، توجیه انسانی ندارند و از قضا ضدانسانی است. هیچ بهانهای نمیتواند بازگرداندن کشور به عصر «استاد-شاگردی» را موجه نشان دهد و با آب هفت دریا هم نمیتوان ننگ سرکوب مزدی و تضعیف نیروی انسانی در چانهزنی را کمرنگ کنند. آنها شاید در نهایت موفق شوند طبقه کارگر را با دستمزدی ناعادلانهتر از امروز به کار وادارند، اما نمیتوانند این اقدامات را با واژگان زیبا به خورد مردم دهند.برخی تصور میکنند دولت با اجازه به کار کردن زن سرپرست خانوار یا مرد زندانی، فضا را برای کار کردن نیروی ماهر فراهم خواهد کرد، اما بعید میدانم این اقدامات به نتایج مطلوب برسد.