انتخابات ریاستجمهوری در امریکا همواره در طول قرن بیستم و بیستویکم یکی از مهمترین رویدادهای سیاسی جهان بوده، اما انتخابات ۳ نوامبر ۲۰۲۰ در تاریخ این کشور و حتی جهان برای همیشه ماندگار خواهد شد.
پدیده عجیبی به نام دونالد ترامپ برای ۴ سال سکان هدایت امور بزرگترین قدرت اقتصادی جهان را در دست داشت و مردمی که از دست کارها و اظهارات وی به تنگ آمده بودند در انتخابات اخیر او را به صلحآمیزترین نحو ممکن به چالش کشیدند و تا این لحظه باتوجه به اعلام غیررسمی نتیجه انتخابات، این برجساز ۷۴ساله امریکایی از رقیب دموکرات خود شکست سنگینی خورده است.
همانطور که گفته شد تا لحظه نگارش این مطلب جو بایدنِ دموکرات، رقیب جمهوریخواه خود را شکست داده و نشانهای از تایید ادعاهای دونالد ترامپ مبنی بر تقلب در روند شمارش آرا نیز دیده نمیشود.
بسیاری از کارشناسان معتقدند اگر جو بایدن بتواند ۲۰ ژانویه ۲۰۲۱ وارد کاخ سفید شود، میتوان منتظر از سرگیری مذاکرات بین دولت جمهوری اسلامی ایران و ایالات متحده امریکا بود که این موضوع بهمعنای افزایش احتمال رفع تحریمها خواهد بود. اغلب ناظران بر این باورند که در صورت رفع تحریمها میتوان انتظار داشت سایه بسیاری از محدودیتها از سر اقتصاد کشورمان برداشته و مفری برای گشایش اقتصادی ایجاد شود. در همین زمینه صمت میزگردی آنلاین را ترتیب دید که روز یکشنبه، ۱۸ آبان ۹۹ در شبکه اجتماعی اینستاگرام برگزار شد تا با استفاده از نظرات ۳ کارشناس برجسته اقتصادی سعی از فضای اقتصادی ایران در شرایط پساترامپ ابهامزدایی کند. در این گفتوگوی آنلاین که در حساب رسمی اینستاگرامی روزنامه صمت برگزار شد آقایان پیمان مولوی، علی سعدوندی و نیما آگاهی حضور پیدا کرده و به پرسشهای خبرنگار صمت پاسخ دادند. در ادامه مشروح این گفتوگو را میخوانید.
کماکان در دوران تعلیق اقتصاد هستیم
پیمان مولوی- اقتصاددان:
نتیجه انتخابات ریاستجمهوری در ایالات متحده امریکا بهصورت غیررسمی اعلام شد. انتشار خبر پیروزی جو بایدن کافی بود تا اقتصاد ایران دچار تحولات اساسی شود. شما شرایط را چگونه ارزیابی میکنید؟
گفتنش سخت است اما من اوضاع را بهنحوی که حالا همه چیز خوب است و اوضاع رو به بهبود میرود نمیبینم. اقتصاد ما دهههای متمادی فرصتهای زیادی را برای توسعه از دست داده، برای مثال ما فرصتی را که در پی افزایش نرخ نفت تا ۱۵۰ دلار در هر بشکه، ایجاد شده بود، بهسادگی از دست دادیم و دیگر این اتفاق تکرار نخواهد شد، همچنین ما فرصت پنجره جمعیتی را از دست دادهایم که آن هم قابلیت تکرار ندارد. حتی فرصتی را که برای صادرات به کشورهای شمالی قفقاز ایجاد شده بود بهآسانی سوزاندیم. نباید فراموش کرد که اقتصاد هنر استفاده از فرصتها است. طبیعتا کشوری هم که از این فرصتها بهره کافی را نبرد لاجرم دچار مشکل خواهد شد؛ کما اینکه ما شدهایم. همین لحظه که ما در حال صحبت هستیم باید پرسید آیا نسبت به یکی دو ماه قبل اتفاق بنیادینی در اقتصاد ما رخ داده که انتظار بهبود وضعیت را داریم؟ بهخوبی میدانیم که پاسخ این سوال خیر است، چراکه نقدینگی کماکان در حال افزایش است، رشد اقتصاد منفی است، بیکاری به نقطه اوج رسیده، کرونا روز به روز گسترش مییابد و هر روز رکوردهای جدیدی میزند، چشمانداز تورم تا انتهای امسال باتوجه به رشد بیرویه نقدینگی و همچنین رشد منفی اقتصاد، بالای ۶۰ درصد را به ما نشان میدهد. فقط تا مهر ماه تورم نقطه به نقطه به بیش از ۴۰ درصد (۴۱ درصد) رسیده است. درآمد سرانه ایرانیان در سال ۱۳۹۱، ۷ میلیون و ۴۰۰ هزار تومان بوده اما درحالحاضر کمی بیشتر از ۴ میلیون تومان است (بدون احتساب سال ۱۳۹۹)؛ در نتیجه قدرت خرید مردم هم بهشدت پایین آمده است. روند سرمایهگذاری در ۶ سال اخیر منفی بوده و روند اصطلاک از نقطه سرمایهگذاری ثابت هم گذشته است؛ بهعبارتی کارخانههای ما قابلیت تجدید سرمایهگذاری را از دست دادهاند.
این شرایط نامطلوب امکان رفع و رجوع شدن دارد؟
پاسخ به این سوال ساده نیست اما بسیار ناراحتکننده خواهد بود. اقتصاد ما باید از همین امروز به مدت ۶ سال رشد اقتصادی ۸ درصدی داشته باشد تا من و شما بتوانیم به قدرت خرید سال ۱۳۹۰ برسیم! این چشمانداز کلان اقتصاد ما است که توضیح دادم.
اما اگر میخواهیم این چشمانداز مثبت شود باید پیش از هر چیزی تحریمها برداشته شوند؛ بهعبارتی باید برگردیم به پیش از مقطعی که دونالد ترامپ از برجام خارج شد. اینها واقعیتهای اقتصاد ما است و قرار نیست کسی با چوب جادویی کاری از پیش ببرد. متاسفانه شاهد بودیم که همه چیز را به بعد از انتخابات امریکا حواله میدادند! حالا سوال این است که اقتصاد یک کشور ۸۳ میلیون نفری که واردات و صادرات گسترده دارد چگونه ممکن است تحت تاثیر نرخ دلار نباشد؟ آن هم در اقتصادی که دولتها پدیدهای پولی بهنام تورم را ایجاد میکنند! البته در تمام دنیا اینچنین بوده و در ایران هم دقیقا دولت عامل ایجاد تورم برای جبران کسری بودجه خودش است. از طرفی هم رشد اقتصادی نداریم و این تورم بالا خودش را بیش از پیش نشان میدهد. سال ۹۷ حدود ۵۰ درصد، سال ۹۸ حدود ۴۱ درصد و امسال نیز تا مهر ماه ۴۱ درصد تورم نقطه به نقطه داریم. حالا میبینیم که بایدن پیروز شده است. سوال اینجاست که چه تفاوت اساسی در انتظار اقتصاد ما خواهد بود؟ پیش از هر چیز باید این نکته را هم در نظر داشته باشیم که بیش از ۲ ماه تا انتقال قدرت در ایالات متحده فاصله داریم و ممکن است ترامپ تحریمهای جدیدی را هم وضع کند. البته در داخل یک فضای مثبت بهدلیل تلقی برداشته شدن تحریمها ایجاد شده، اما موضوع اینجا است که آیا در کنار این فضای مثبت، عوامل بنیادین هم در حال بهبود هستند؟ نگرانی من این است که عوامل بنیادین با همین فرمان به راه خود ادامه دهند و هیچ تغییر خاصی روی ندهد. با این شرایط متاسفانه ما باز هم به نقطهای برمیگردیم که در مهر ماه گذشته ایستاده بودیم.
در این بین چه اتفاقی برای بازار ارز، طلا، سکه و بورس خواهد افتاد؟
بهاعتقاد من درحالحاضر در تمام بازارها ما دچار یک سردرگمی بسیار شدید هستیم. در چنین شرایطی ممکن است مشکلات زیادی ایجاد شود. برای مثال در مهرماه گذشته برخی از بخشهای اقتصادی کشور که ضررهای سنگینی را متحمل شدند و حتی برای حفظ قیمتها معاملات درونگروهی انجام میدادند، الان در حال فعال شدن هستند. شما در بازارهای مسکن، خودرو، دلار (در این مورد بانک مرکزی هم وارد بازی شده و نرخ دلار صرافی ملی هم مانند یک استاپر (STOPPER) عمل میکند) و طلا نیز این شرایط را میبینید.
دلیلش چیست؟
دلیلش کاملا واضح است؛ اقتصاد ما ذینفعان زیادی دارد. اقتصاد ایران در نبود یک چشمانداز مشخص و در نبود یک برنامه دقیق برای کنترل تورم همه بخشها را به این سو هدایت کرده که فقط و فقط به منافع خود و حوزه فعالیتشان فکر و بهصورت جزیرهای عمل کنند. اقتصادی که پویا و توسعهیافته است این گونه نیست، بلکه تمام بخشها نگاهی کلان و جامع دارند و به همه بخشها فکر میکنند اما اقتصاد ایران چنین ویژگی ندارد؛ به همین دلایل میبینیم که سرمایهگذاران بخش حقیقی به گروههای مختلف تقسیم شدهاند و بهصورت جزیرهای عمل میکنند. در تمام حوزهها این مشکل وجود دارد؛ از دلار و طلا بگیرید تا بورس و مسکن!
با این اوصاف چشمانداز چیست؟
تا بهمن هیچ برنامه و تغییری در کار نخواهد بود؛ مگر اینکه پس از آمدن بایدن مذاکراتی آغاز شود. در مجموع نمیتوان چشمانداز روشن و دقیقی برای اقتصاد کشورمان متصور بود، چراکه یک عامل ریسک بیرونی در ژئوپلتیک اقتصاد ایران وجود دارد که کلیدش در اختیار مردم نیست. ما هم بهمثابه بندبازانی هستیم که دائم از این حوزه به حوزه دیگر میرویم تا بلکه جلوی از دست رفتن ارزش داراییهایمان را بگیریم.
در این فضا کاسبانی را میبینیم که واردکننده هستند و نمیدانند مثلا فلان بار را وارد کنند یا نکنند؟! دلیلش هم نبود ثبات است. در واقع باید گفت کسبوکارهای ما همیشه بلاتکلیف هستند. در کل معتقدم تا بهمن هیچ تغییر مثبتی را نخواهیم دید و ثبات اقتصادی برقرار نمیشود، زیرا عواملی که باعث عدم پایداری اقتصاد ما شده کماکان به قوت خودشان باقی هستند و تغییر مثبتی هم فعلا انتظار نمیرود.
چند ماه قبل مصاحبهای با شما درباره احتمال وقوع ابرتورم و ونزوئلایی شدن اقتصاد ایران داشتیم که بهدلیل فشار حداکثری دولت ترامپ درباره آن بحث میشد. آیا فکر میکنید کماکان این احتمال وجود دارد؟
اول باید بدانیم که ابرتورم به این معنا نیست ما مثلا هزار درصد تورم داشته باشیم. همین مقدار تورمی هم که درحالحاضر شاهدش هستیم بهقدری بالا است که دست کمی از ابرتورم ندارد! ما ۳ سال پیاپی بیش از ۵۰ درصد تورم داشتهایم (یعنی ۱۵۰ درصد تورم)، بهعبارتی ما ۳ سال پشت سر هم درگیر ابرتورم بودهایم و متاسفانه هنوز هم هستیم. البته احتمال وقوع شرایطی که در ونزوئلا و زیمبابوه میبینیم، در ایران کم است اما همین شرایطی که در ایران شاهدش هستیم دست کمی از ابرتورم ندارد. حتی زیمبابوه هم با تغییراتی که در پی کنار رفتن رابرت موگابه ایجاد کرده، در حال تلاش برای پایین آوردن تورم است. تعداد بسیار کمی از کشورها هستند که به اندازه ما یا بیشتر از ما تورم دارند. فکر نمیکنم کشورهایی جز ونزوئلا، سودان و زیمبابوه در این بازه حضور داشته باشند.
حالا میدانیم که ترامپ رفتنی است و بایدن دو ماه دیگر در کاخ سفید مستقر میشود. باید به این نکته توجه کرد که بایدن چه کار میتواند بکند تا تورم در ایران کنترل شود؟ در ایران برای چندین دهه متمادی اقتصاد درگیر مشکل تورم شدید و افسارگسیخته بوده است. دقیقا از سال ۱۳۵۶ به این سو همواره تورم در ایران بالا بوده و حتی میتوان گفت اقتصاد ما تقریبا به این وضعیت عادت کرده است.
فکر میکنید این شرایط ادامه خواهد داشت؟
بهنظر میرسد اگر گشایشی در امور دیپلماتیک رخ ندهد ما امسال حتی سال ۱۴۰۰ را نیز با همین شرایط سپری کنیم؛ مگر اینکه بهبودی در حوزههایی مانند واردات، صادرات، درآمدهای ارزی و روابط بانکی اتفاق بیفتد. البته حتی در صورت وقوع این تغییرات مثبت هم بهشخصه خوشبین نیستم که تورم به زیر ۱۰ درصد برسد، اما امیدوارم حرف من اشتباه باشد و سال آینده تورم زیر ۱۰ درصد داشته باشیم. با این حال باز هم تاکید میکنم که این امر تقریبا امکانناپذیر است، چراکه مثلا نقدینگی بیش از ۳ هزار و ۳۰۰ هزار میلیارد تومانی به سال ۱۴۰۰ هم منتقل خواهد شد یا رشد اقتصادی منفی ۴ درصدی ما در این ۳، ۴ ماه باقیمانده از سال قرار است چه تغییر مثبتی داشته باشد؟ این سوالات پاسخهایی دارند که هیچ کس از آن مطلع نیست. مثلا ما نمیدانیم که آیا قرار است تا خرداد ۱۴۰۰ این رویه ادامه داشته باشد یا خیر؟ یا اینکه مذاکرات با دولت بایدن از سر گرفته میشود یا کماکان سیاست قبلی در دستور کار خواهد بود؟ من اسم این شرایط را تعلیق ۱ میگذارم که تا اعلام نتایج انتخابات در امریکا ادامه داشت، حالا وارد مرحله تعلیق ۲ شدهایم که تا انتخابات ۱۴۰۰ ادامه خواهد داشت و اگر هم انتخابات خرداد آینده نتواند این کلاف سردرگم را باز کند وارد مرحله تعلیق ۳ میشویم.
این تعلیقها به چه معناست؟
تعلیق اقتصاد ایران؛ تعلیق رشد اقتصادی، تعلیق رشد درآمد سرانه و... امیدوارم این معضلات هرچه سریعتر حل شوند، اما همانطور که پیشتر نیز تاکید کردم هیچ خوشبین نیستم! اصلا سراغ نداریم که کشوری توانسته باشد در عرض ۳ تا ۶ ماه چنین تغییر عظیمی را ایجاد کند.
فرض کنیم جو بایدن همان روزی که وارد کاخ سفید شد به برجام بازگردد؛ این خوشبینانهترین سناریو است! اگر چنین اتفاقی رخ دهد، چه چشماندازی را برای اقتصاد کشورمان پیشبینی میکنید؟
نخستین اتفاقی که خواهد افتاد آزادسازی پولهای بلوکه شده ایران در کشورهای دیگر است که شامل درآمدهای نفتی ما نیز میشود. در این حالت باید ما به اوپک برگردیم و سهمیه خود را پس بگیریم تا بتوانیم صادرات نفت را از سر بگیریم. اینها تازه شروع کار است، چراکه دولت کوچک نشده و تزریق این پول به بانک مرکزی پایه پولی را افزایش خواهد داد و باز هم دچار مشکل نقدینگی بالا خواهیم بود. تا زمانی که تفکرمان تغییر نکند حتی در صورت بازگشت دولت جدید امریکا به برجام هم نمیتوانیم انتظار تغییرات چندان مثبت بنیادینی را داشته باشیم.
بسیاری معتقدند پس از امضای برجام مردم چندان تغییر مثبتی را در حوزه اقتصاد احساس نکردند. فکر میکنید اگر بار دیگر توافقی در راه باشد باز هم رویه دولت جمهوری اسلامی ایران همانی خواهد بود که در دوره پسابرجام بود؟
بهاعتقاد من دولت ایران با مردم بهعنوان یک کارفرمای بزرگ رفتار میکند. نه اینکه بخش خصوصی ما در اولویت باشد، بلکه فقط برای خالی نبودن عریضه به این بخش از اقتصاد هم اشاره میشود. البته زمانی که قرار بر دور زدن تحریمها است، دولت دست به دامان بخش خصوصی میشود. جالب اینجاست که اقتصاد ما کاملا دولتی هم نیست؛ ملغمهای از اقتصاد دولتی و خصوصی است که در هیچ کشوری نظیرش دیده نشده است.
کمی تأمل کنید
علی سعدوندی- اقتصاددان:
به نظر شما، با توجه به روند نزولی قیمتها در بازار ارز، آیا نرخ کنونی دلار واقعی است؟
بارها تاکید کردهام که نرخ واقعی ارز بین ۱۸تا ۲۲ هزار تومان است، درحالحاضر هم که قیمتها ریزش داشته بازهم معتقدم این نرخ بیشتر از نرخ تعادلی دلار است. حالا در این شرایط اگر صادرکنندگان و واردکنندگان و سایر فعالان اقتصادی به این نتیجه برسند که قیمتها بیشتر از نرخ واقعی است، دچار بیماری هلندی میشویم. هرچند معتقدم بیش از۵۰ سال است ما درگیر این بیماری هستیم و اگر این روند کاهشی قیمتها ادامه داشته باشد کمی از پیامدهای بیماری هلندی جبران خواهد شد و اگر این اتفاق رخ دهد، مصائب و مشکلات اقتصادی کشور بسیار کمتر خواهد شد.
آیا این روند کاهشی ادامه خواهد داشت؟
من در کوتاهمدت تداوم روند کاهشی نرخ ارز را نمیبینم، دلایل مختلفی مانند گسترش شیوع کرونا و همچنین تحریمها، فعلا امکان وقوع چنین اتفاقی را بسیار کاهش دادهاست. تا وقتی هم که این محدودیتها پابرجاست نرخ ارز افت چشمگیری نخواهد داشت. بهعبارتی برداشت من این نیست که در کوتاهمدت نرخ دلار از ۲۵هزار تومان به ۱۸هزار تومان برسد، هرچند نرخ ۱۸هزار تومان هم کف نرخ تعادلی در بلندمدت است؛ بنابراین شرایط خیلی خاصی ایجاد نشده، البته بازار بورس واکنش خیلی شدیدی به کاهش نرخ ارز نشان داده است.
بانک مرکزی در این وضعیت چه اقدامی را باید انجام دهد؟
اگر جای بانک مرکزی بودم، ریزش قیمتی ارز را کنترل میکردم و محدودیتهای سنگینی که بر تجارت خارجی گذاشته شده نیز باید کمتر شود. البته دو هفته قبل، اتفاق مثبتی رخ داد و اجازه داده شد بخش زیادی از کالاهای وارداتی دپوشده در گمرکات ترخیص شود. از سویی، سیاستهای ارزی کشور در واکنش به تحریمها بسیار مخرب بوده است. رفتار بانک مرکزی مانند فردی است که تهدید به مرگ شده اما خودش اسلحه را برداشته و به شقیقهاش شلیک کرده است. بهعبارتی میتوان گفت ما در برابر تحریمها خودکشی کردهایم، این در حالی است که تحریمها میتوانست در میانمدت آثار مثبتی هم داشته باشد، چراکه میشد وضعیت تولید برخی از کالاها را بهبود بخشید اما متاسفانه هیچیک از این اتفاقات رخ نداد.
بانک مرکزی همچنان مدعی است روزانه ۵۰میلیون دلار به بازار ارز تزریق میکند تا قیمتها تثبیت شوند. این در حالی است که نرخ ارز نیمایی از نرخ آزاد ارز هم بالاتر است. این تناقضات رفتاری را چطور میبینید و آیا با تزریق ارز به بازار موافق هستید؟
قبلا با تزریق ارز به بازار موافق بودم اما درحالحاضر مخالف هستم. ما از اول نباید اجازه میدادیم نرخ دلار مرز ۳۰هزار تومان را رد کند و احتمالا بهدلیل دسترسی نداشتن به منابع ارزی نتوانستند این کار را انجام دهند.
این در حالی است که بارها گفته شد ما هیچگاه به این میزان از اسکناس (دلار) دسترسی نداشتهایم و این حجم از منابع ارزی بیسابقه است، اما با توجه به اتفاقاتی که رخ داد، میتوان گفت برخی اظهارات بیشتر یک بلوف بوده و اگر این ادعاها حقیقت داشت نباید نرخ ارز تا ۳۳هزار تومان افزایش مییافت! اکنون هم که بازار خودبهخود روند ریزشی را در پیش گرفته بانک مرکزی هم میگوید که به این روند کمک خواهد کرد.
آیا این سیاست درست است؟
آنچه دولت و بانک مرکزی در این حوزه به اجرا میگذارند، دقیقا عکس آن چیزی است که در جهان انجام میشود.
یعنی در سایر کشورها سیاستهای ضدچرخهای در پیش گرفته میشود اما در ایران سیاستهای چرخهای اتخاذ میشود. هر زمانیکه اقتصاد در مسیر سرازیری قرار میگیرد، مسئولان ادعا میکنند این اتفاق نتیجه انتخاب درست سیاستهای اقتصادی ازسوی ما بوده است. در حالیکه پایین آمدن نرخ دلار بهدلیل اثر روانی انتخابات امریکا بوده و البته فروش ارز و طلایی که مردم در خانهها دارند نیز این روند را تشدید کرده است، بنابراین کاهش نرخ ارز هیچ ربطی به سیاستهای آقایان ندارد. حالا بانک مرکزی میخواهد این فضا را تهییج کند اما من هیچ منفعتی در این اقدام نمیبینم. برداشت من این است که اگر کمی تلاطمات مدیریت شود، بیشتر به نفع اقتصاد خواهد بود تا اینکه چنین اقداماتی انجام دهند. اکنون مقامات باید پاسخگوی عملکرد خود باشند که واردات را محدود کردند و به انحصارات دامن زدند که مثلا فرار سرمایه اتفاق نیفتد در حالیکه این یک مسئله تخیلی و موهوم بود. از سویی هم برخی از ایرانیها ارز خود را در کشور ترکیه به ملک تبدیل میکردند اما با وجود محدودیتهای اعمالشده هم دیدیم فرار سرمایه تا جایی ادامه پیدا کرد که ایرانیان به رتبه اول خریداران مسکن و آپارتمان در ترکیه تبدیل شدند. بنابراین ادعاهایی مانند جلوگیری از فرار سرمایه با اعمال سیاستهایی مانند ارزپاشی در تناقض کامل است، از سویی هم مطمئن نیستم که اصلا ما این حجم از دلار را داشته باشیم که بانک مرکزی بتواند به بازار تزریق کند.
بسیاری از افرادی که ارز و طلا ذخیره کرده بودند در روزهای گذشته اقدام به فروش کردهاند به نظر شما، این نقدینگی سرگردان به کدام سمت خواهد رفت؟
وقتی نقدینگی افزایش مییابد باید منتظر جذب آن به سمت بازارهای طلا، ارز یا بازار سرمایه باشیم، البته در این شرایط، فکر نمیکنم این نقدینگی به سوی بازار مسکن برود (بهدلیل گرانی مسکن).
باید به این نکته هم اشاره کنم که اگر دولت درست عمل میکرد این ثروتزداییها انجام نمیشد. در ۷ سال گذشته یکسری اصول در اقتصاد ازسوی دولت اعمال شده است. محوریت این اصول نیز بر حفظ منافع کوتاهمدت امنیتی و سیاسی دولت استوار
است.
بهعبارتی اگر بخواهیم در یک کلمه سیاست دولت را توصیف کنیم، واژه «ثروتسوزی» بهترین انتخاب است. این در حالی است که اسم سال ما جهش تولید است اما دقیقا سیاستهایی که اعمال میشود برخلاف تقویت بخش تولید است.
شما کارمندی را تصور کنید که تمام زندگیاش را تبدیل به دلار یا طلا کرده اما در اغلب حوزهها این ثروتسوزیها باعثشده سرمایههای این کارمند به کلی از بین برود. جالب اینجاست که سیاستهای ثروتسوزی دولت هیچ تاثیری بر کاهش یا سوخت نقدینگی هم نگذاشته و این مولفه همچنان تشدید میشود، بهعبارتی ثروت از بین میرود اما نقدینگی سر جای خود مانده است. ادامه این روند میتواند بسیار مضر باشد.
کسی که سکان هدایت اقتصاد کشور را بهدست میگیرد باید دلسوز مردم باشد، نه اینکه دلخوش به پیروزی کوتاهمدت ارزی حاصل از انتخابات ایالات متحده باشند و پس از مدتی بار دیگر دلار به بالای ۳۰هزار تومان بازگردد.
با توجه به این وضعیت شما به افرادی که دلار و طلا در خانه دارند، چه توصیهای میکنید؟
توصیه میکنم در مواقعی که عواطف و احساسات بر فضای منطقی غلبه میکند، دست از خرید و فروش بردارند. درحالحاضر، نگرانی بسیاری از مردم این است که اگر تحریمها برداشته شود، اینها ضرر کنند، این نگرانی تا ۲، هفته دیگر هم ادامه خواهد داشت اما در نهایت فضا آرام میشود. به هر حال توصیه میکنم فعلا صبر کنند و بعد از فروکش کردن احساسات تصمیم بگیرند.
شرایط بازار سهام را چطور ارزیابی میکنید؟
من برای ارزیابی وضعیت بازار فیلترهایی دارم که با استفاده از آنها میتوان میزان ارزندگی سهام شرکتها را سنجید.
درحالحاضر اگر شرکتهای بورسی را با استفاده از این فیلترها مورد سنجش قرار دهیم خواهیم دید که حدود نیمی از سهمها یا ارزانتر از نرخ واقعی خود عرضه میشوند یا به نرخ هستند.
اما متاسفانه مانند اول سال که هرچه گفتیم این فضای هیجانی ثروتسوزی را در پی دارد و هیچکس نشنید، الان هم میگویم که بسیاری از این سهمها در موقعیت خوبی قرار دارند و میتوان برای خرید اقدام کرد اما متاسفانه باز هم اغلب افراد نمیشنوند و با تاثیرپذیری از این فضای هیجانی در صفهای فروش سهام ایستادهاند. البته سهامداران دقت داشته باشند که ادعا نمیکنم همه سهمها در شرایط خوبی قرار دارند، بلکه میگویم ۷۰۰شرکت در بورس حضور دارند که ۵۰ مورد از آنها یا ارزان هستند یا به نرخ عرضه میشوند.
اما ۶۵۰نماد همچنان گران هستند، اما این نکته هم باید مورد توجه باشد که این ۶۵۰ مورد اغلب شرکتهای کوچک هستند و ۵۰ نماد ارزان در دسته شرکتهای بزرگ قرار میگیرند. اما متاسفانه سهامداران همه این سهمها را برای فروش گذاشتهاند و روند احساسی را در پیش گرفتهاند. به این عزیزان هم توصیه میکنم سهام خود را فعلا نفروشند و کمی تامل کنند تا شرایط کمی منطقیتر شود، سپس تصمیم بگیرند.
در مرحله «جان آخر» هستیم!
نیما آگاهی- کارشناس اقتصاد:
به اعتقاد شما چطور شد که به این وضعیت اقتصادی رسیدیم؟
اگر بخواهیم صادقانه و عمیق به عملکردمان نگاه کنیم با کمال تاسف باید گفت رفتارهای خوبی را در اقتصادمان انجام ندادهایم. بهویژه در دهه ۹۰ اشتباهات بزرگی را در حوزه اقتصاد رقم زدهایم. این در حالی است که کشور در دهه ۶۰ درگیر جنگ بود و در طول دهههای ۷۰ و ۸۰ هم در حال سازندگی بودیم اما با وجود شرایطی که داشتیم عملکرد اقتصادی کشور بسیار قابل درکتر از دهه جاری بود. با تشدید تحریمها شرایط اقتصادی ما بسیار پیچیدهتر شد، بخشی از این وضعیت بهدلیل این بود که سیاستگذار درک درستی از موقعیت جدید تحریمها نداشت. در نیمه نخست دهه ۹۰ گفته شده ما همیشه تحریم بودهایم و شرایط فرقی نکرده پس تحریمها اثرگذار نیستند. اما دیدیم که شرایط تحریمهای جدید بسیار با دورههای قبل متفاوت و این مسئله از دید مقامات وقت پنهان مانده بود. اما در نیمه دوم با آمدن ترامپ، ماجرا به کلی تغییر کرد و همه معادلات بهم ریخت. دلیل اینکه دچار این وضعیت شدیم هم این بود که نمیدانستیم قرار است دستاوردمان مثلا از برجام چه باشد و اگر دولت امریکا از آن خارج شد باید چهکار کنیم تا آسیب کمتری ببینیم. بهعبارتی به سمت این وضعیت هل داده شدیم در حالی که هیچ برنامهای برای مدیریت آن نداشتیم. اگر به مولفههای اقتصادی نگاه کنیم متوجه میشویم که سال به سال شرایط کشور بغرنجتر شده است. برای مثال، تورم شدید، نقدینگی بالا و رشد سرسامآور آن، پایین آمدن میزان سرمایهگذاری در کشور، بالا رفتن اصطلاک و سایر پارامترها باعث شده به اینجا برسیم. حتی اگر در بهترین حالت، معجزهای رخ بدهد و شرایط رو بهبود باشد، تازه عقبگردی خواهیم داشت به شرایطی که در دهه ۸۰ داشتیم، با این اوصاف به جرأت میتوان گفت که عملا ۲۰ سال را از دست دادهایم.
فکر میکنید امروز چه کار باید کرد تا از این مخمصه خارج شویم؟
من بر این باورم که درحالحاضر در حیاتیترین روزهای اقتصاد کشورمان هستیم و اگر سیاستگذار درک درستی از شرایط نداشته باشد، وضعیت به مراتب بغرنجتر از حالا خواهد شد. به اصطلاح در مرحله «جان آخر» قرار گرفتهایم و اگر این فرصت را هم از دست بدهیم دیگر مفری برای بازگشت نخواهیم داشت.
چگونه باید از این فرصت استفاده کرد؟
دو مشکل داریم که کار را سخت میکند و به نظر من باید هر دو معضل را حل کنیم وگرنه این فرصت را هم از دست خواهیم داد و واقعا کار برایمان مشکل میشود. نخستین مسئله اصلاح سیاستگذاری داخلی است، کشورهای زیادی در موقعیتی که اکنون هستیم، قرار داشتهاند و ما باید از تجارب این کشورها استفاده کنیم. برای مثال، ترکیه در دهههای گذشته توانسته از یک شرایط بسیار سخت عبور کند و به یک ثبات نسبی برسد. ما باید از تجربه کشوری مثل ترکیه در امر سیاستگذاری داخلی بهره ببریم. برای مثال کشور یک برنامه دقیق برای حرکت از یک اقتصاد وارداتمحور به سمت تولیدمحور ندارد، یعنی نمیدانیم در شرایط تحریم چطور باید با معضل کاهش ارزش پول ملی مواجه شویم. چه خوشمان بیاید یا نیاید در شرایطی قرار گرفتهایم که این اتفاق افتاده است، حالا باید این تهدید را به یک فرصت تبدیل کنیم. البته میشنویم که اغلب تقصیر را بر عهده دولت میاندازند، بله دولت هم مقصر است اما باید توجه داشت که در دولت قبلی هم وضعیت همین بود و ما هیچوقت یک برنامه عملیاتی دقیقی نداشتهایم. بههمین دلیل است که معتقدم نگاه ما به مسائل باید در سطح حاکمیت تغییر کند در غیر اینصورت همین وضعیت ادامه خواهد داشت.
اما حوزه دوم که باید مورد توجه قرار گیرد سیاستگذاریهای خارجی کشور است. من معتقدم ادبیات اقتصاد سیاسیمان باید تغییر کند. در طول سالیان گذشته همواره اقتصاد ابزاری بوده برای سیاست ما! یعنی همیشه اقتصاد به سیاست سرویس داده و در تمام مقاطع نیز تخریب شده است. در صورتی که اتفاقا باید عکس این عمل کنیم یعنی سیاست باید به اقتصاد سرویس بدهد. به عبارتی باید هر سیاستمداری که پشت میز مذاکره مینشیند اول به این مسئله فکر کند که نباید جملهای از دهانش خارج شود که بر خلاف منافع اقتصادی کشور باشد. اینجا باید توجهتان را به قدرتهای اقتصادی جهان جلب کنم. تقریبا تمامی کشورهای مهم جهان با یکدیگر جنگ تجاری دارند. برای مثال روسیه با امریکا، چین با امریکا، اتحادیه اروپا با امریکا و چین با اتحادیه اروپا همواره با یکدیگر در جنگ تجاری هستند اما هیچگاه اجازه نمیدهند این کشمکشهای سیاسی ضربهای به روابط اقتصادی آنها بزند و هیچوقت پشتشان را به یکدیگر نمیکنند، چون در این صورت راهی برای بازگشت نخواهد ماند و آنها نمیخواهند اقتصاد را فدای سیاست کنند.
این نگاه در بین مسئولان چندان طرفداری ندارد.
بله متاسفانه خیلی از دوستان فکر میکنند که مذاکره یعنی وابستگی به خارج و دادن همه امتیازات، یک عده دیگری هم فکر میکنند که از اساس باید منفک از جهان باشیم، این گروه استقلال را به معنای جزیرهای زندگی کردن میدانند. اما در ادبیات اقتصاد سیاسی جهان این مسئله جا افتاده که کشورها میتوانند در عین داشتن مشکلات با یکدیگر مذاکره کنند و امتیازاتی به طرف مقابل بدهند و امتیازاتی بگیرند.
ما باید زاویه دیدمان را نسبت به مسائل تغییر دهیم. باید با اصلاح رویکرد در دو زمینه سیاستگذاری داخلی و ادبیات اقتصادی بینالمللیمان در مسیر پیشرفت قرار بگیریم.
این شرایط باعثشده بخش بزرگی از مردم نسبت به عملکرد و اظهارات برخی مقامات بیاعتماد شوند. به نظر شما نتیجه این واکنش اجتماعی در حوزه اقتصاد کشور چه خواهد بود؟
متاسفانه در سالیان اخیر همواره از این اعتماد و آبروی سمت و جایگاهها هزینه زیادی کردهایم، به این دلیل میگویم سمت که افراد میآیند و میروند و متاسفانه اعتماد مردم به آن سمتها از بین میرود. اگر بخواهم از بحث دور نشوم باید توجهات را به بازارهای پولی جلب کنم. اگر خاطرتان باشد در زمان ریاست آقای سیف بر بانک مرکزی، ماجرای سکههای ثبتنامی پیش آمد. اول گفته شد که ثبتنام نامحدود است و هرکس هر مقدار بخواهد میتواند ثبتنام کند اما بعد زمزمههایی پیرامون مسئله اخذ مالیات بر عایدی سرمایه شنیده شد. در دورهای هم آقای جهانگیری صحبت از دلار ۴۲۰۰تومانی کردند و گفتند که به اندازه کافی دلار وجود دارد و به هر فردی که نیاز داشته باشد، دلار با قیمت دولتی میدهیم اما بعد از مدت کوتاهی دیدیم که این اتفاق نیفتاد و انحصاراتی هم در این زمینه ایجاد شد.
آیا این مسئله به دولت کنونی محدود میشود؟
به هیچ وجه! من تمرکزم بر چند سال گذشته بود وگرنه مجلس، دولتهای قبلی و سایر مسئولان هم این رویه را در پیش گرفتند و باعث تشدید بیاعتمادی بین مردم شدند. این اتفاق باعثشده گاهی مردم ما تحولات سایر کشورها را در فعل و انفعالات داخل کشور دخیل بدانند.
اما بهتازگی در پی داغ شدن بحث بازار بورس با پدیدهای مواجه شدهایم که مسئولان تاکنون با آن آشنا نبودهاند.
آن هم کشف شاخص بورس بوده است، این شاخص هر روز صبح شرایط بازار و اظهارات مسئولان اقتصادی ما را میسنجد و در قالب عدد و رقم در بازار سهام به مردم نشان میدهد. این پدیده باعث شد خیلی از مقامات حرفهایی را که قبلا بهراحتی میزدند بهدلیل درک تاثیرگذاری آنی بر بازار بهراحتی عنوان نکنند. یکی از دوستان میگفت که ما باید شاخص بورس را بر سردر وزارتخانهها و ادارات بزنیم تا مسئولان نتیجه اظهارات خود را ببینند. از همین رو معتقدم اگر فکری به حال سیاستگذاریهای کلان کشور نکنیم، این آخرین فرصت را هم از دست خواهیم داد و شرایط بسیار سختتر از قبل خواهد شد. من امیدوارم سیاستگذاران کشور این شرایط را درک کنند و از فرصت پیشآمده نهایت استفاده را ببرند.