میرزا تقیخان امیرکبیر (۱۲۶۸-۱۲۲۲ هـ ق)، ستاره بینظیر تاریخ ایران زمین دارای روحیهای اصلاحطلب و عشق عمیق به استقلال و آزادی و اقتدار ملت مسلمان ایران است؛ او که مصلحی چنین تشنه اصلاح، سیاستمداری چنان شیفته استقلال و زمامداری چنین خیرخواه ملت، نهتنها در تاریخ ۲هزار و چندصد ساله ایران بلکه در تاریخ جهان، کمنظیر و کمیاب است.
اصلاحات داخلی در زمینه اعتلای فرهنگ، تنظیم اقتصاد و تطهیر عرصه سیاست کشور، اقدام در جهت احیای دین و بسط عدالت در سطح جامعه، مبارزاتش در جهت قطع نفوذ اجانب و استعمارگران و حفظ استقلال و تمامیت ارضی کشور، ریشهکن کردن فقر که طی ۳ سال و اندی صدارت میرزا تقیخان امیرکبیر انجام گرفت، همه قابلتحسین است.
امیرکبیر اقدامات فراوانی در دوره کوتاه صدارت خود به شرح زیر انجام داد: تأسیس دارالفنون، نشر علوم جدید، ترویج صنایع جدید، فرستادن ایرانیان به خارج برای تحصیلات و تدریس در ایران، ترویج ترجمه و انتشار کتب علمی، ایجاد روزنامه و انتشار کتب، مبارزه با فساد که چون مرضی مزمن در همه شئون زندگانی ایران رخنه کرده بود، تقویت بنیه اقتصادی کشور، استخراج معادن، بسط کشاورزی و آبیاری، توسعه تجارت داخلی و خارجی، کوتاه کردن دست اجانب از امور کشور، تعیین مشی سیاسی معینی در سیاست خارجی، اصلاح امور مالی و تعدیل بودجه، ایجاد امنیت و استقرار دولت، تنظیم و سروسامان دادن به قشون ایران، ایجاد کارخانههای اسلحهسازی، اصلاح امور قضایی، تاسیس چاپارخانه، تاسیس بیمارستان و... اقدامات انقلابی و ملی امیرکبیر، قهرمان مبارزه با استعمار، سبب شد درباریان فاسد و خودخواه، با او سعایت کردند تا اینکه فرمان عزل و قتل امیرکبیر را از ناصرالدین شاه خودکامه گرفتند و او را در حمام فین کاشان به شهادت رساندند.
روزی که امیر بهشدت گریست
سال ۱۲۶۴ قمری، نخستین برنامه دولت ایران برای واکسن زدن به فرمان امیرکبیر آغاز شد.
در آن برنامه، کودکان و نوجوانانی ایرانی را آبلهکوبی میکردند. چند روز پس از آغاز آبلهکوبی به امیرکبیر خبر دادند که مردم از روی ناآگاهی نمیخواهند واکسن بزنند؛ بهویژه که چند تن از فالگیرها و دعانویسها در شهر شایعه کرده بودند که واکسن زدن باعث راه یافتن جن به خون انسان میشود.
هنگامی که خبر رسید ۵ نفر بهعلت ابتلا به بیماری آبله جان باختهاند، امیر بیدرنگ فرمان داد هر کسی که حاضر نشود آبله بکوبد باید ۵ تومان به صندوق دولت جریمه بپردازد.
او تصور میکرد با این فرمان همه مردم آبله میکوبند، اما نفوذ سخن دعانویسها و نادانی مردم بیش از آن بود که فرمان امیر را بپذیرند. شماری که پول کافی داشتند، ۵ تومان را پرداختند و از آبلهکوبی سرباز زدند و شماری دیگر هنگام مراجعه ماموران در آبانبارها پنهان میشدند یا از شهر بیرون میرفتند.
به امیر اطلاع دادند که در همه شهر تهران و روستاهای پیرامون آن فقط ۳۳۰ نفر آبله کوبیدهاند.
در همان روز، پارهدوزی را که فرزندش از بیماری آبله مرده بود، نزد او آوردند. امیر به جسد کودک نگریست و آنگاه گفت: ما که برای نجات بچههایتان آبلهکوب فرستادیم.
پیرمرد با اندوه فراوان گفت: حضرت امیر، به من گفته بودند که اگر بچه را آبله بکوبیم جنزده میشود. امیر فریاد کشید: وای از جهل و نادانی، گذشته از اینکه فرزندت را از دست دادهای باید ۵ تومان هم جریمه بدهی. پیرمرد با التماس گفت: باور کنید که هیچ ندارم. امیرکبیر دست در جیب خود کرد و ۵ تومان به او داد و سپس گفت: حکم برنمیگردد. این ۵ تومان را به صندوق دولت بپرداز.
چند دقیقه دیگر، بقالی را آوردند که فرزند او نیز از آبله مرده بود. این بار امیرکبیر دیگر نتوانست تحمل کند. روی صندلی نشست و با حالی زار شروع به گریستن کرد.
در آن هنگام میرزا آقاخان وارد شد. او در کمتر زمانی امیرکبیر را در حال گریستن دیده بود. علت را پرسید و ملازمان امیر گفتند که دو کودک شیرخوار پارهدوز و بقال از بیماری آبله مردهاند. میرزا آقاخان با شگفتی گفت: عجب، من تصور میکردم که میرزا احمدخان، پسر امیر، مرده است که او چنین هایهای میگرید.
سپس به امیر نزدیک شد و گفت: گریستن، آن هم به این گونه، برای دو بچه شیرخوار بقال و چقال در شأن شما نیست. امیر سر برداشت و با خشم به او نگریست.
سپس اشکهایش را پاک کرد و گفت: خاموش باش. تا زمانی که ما سرپرستی این ملت را برعهده داریم، مسئول مرگشان ما هستیم و مسئول جهلشان نیز ما هستیم.
اگر ما در هر روستا و کوچه و خیابان مدرسه بسازیم و کتابخانه ایجاد کنیم، دعانویسها بساطشان را جمع میکنند. تمام ایرانیها اولاد حقیقی من هستند و من از این میگریم که چرا این مردم باید این قدر جاهل باشند که در اثر نکوبیدن آبله بمیرند.
از فرمان عزل تا توطئه قتل
نخست از صدارت و پیشکاری شاه برکنار شد، اما مقام امارت نظام همچنان در دست او ماند. پیام شاه ۱۸ محرم ۱۲۶۸ (۱۳ نوامبر ۱۸۵۱) شبهنگام به میرزا تقی خان ابلاغ شد و دستخط عزل فردا صبح (پنجشنبه، ۱۹ محرم) به امیر رسید.
شاه را دشمنان امیر محاصره کردند. عوامل اصلی توطئه عبارت بودند از: مهدعلیا، میرزا آقاخان نوری، پسرداییهای شاه از جمله شیرخان عینالملک ایلخان طایفه قاجار و سردار محمدحسن خان ایروانی داماد محمد شاه. این کسان همدست بودند و با هم در کنکاش.
بنابر آنچه از قول ناصرالدین شاه آوردهاند، میرزا آقاخان نوری بود که فرمان قتل را از شاه گرفت و به حاج علی خان سپرد. مخبرالسلطنه مینویسد: «از غلامحسین خان صاحب اختیار شنیدم که ناصرالدین شاه گفته بود به قتل امیر راضی نبودم. میرزا آقاخان تدلیس کرد و دستخط را از من گرفت. دستخط دیگر فرستادم که میرزا علی خان نرود، گفت رفته است و معاذیر آورد».
روزگار تبعید به ۴۰ روز رسید. جنایت بزرگ تاریخ روز جمعه، ۱۷ ربیعالاول ۱۲۶۸ (۱۰ ژانویه ۱۸۵۲) در حمام فین کاشان صورت گرفت.