فاطمه امیراحمدی- روزنامهنگار: یک ویروس، تاریخ جهانی را تغییر داد و حالا تاریخ به قبل و بعد از کرونا تقسیم میشود. در این یک سال که گذشت واژههایی هم بودند که پررنگتر شده و هر روز تکرار میشدند، مانند پروتکلهای بهداشتی، ماسک، الکل، دستکش و فاصلهگذاری اجتماعی.
مثل هر روز وارد قطار مترو میشوم. مردی بدون ماسک در گوشهای از واگن با آرامش تمام روی زمین نشسته است.
ناخودآگاه به رفتارش دقت میکنم. ماسکی را از جیب بغلش در میآورد و روی صورتش میزند.
ماسک را با دقت روی صورتش مرتب میکند که راه نفوذی برای ویروس تاجدار باز نماند.
سپس زیپ کیفش را باز کرده و الکل را روی دستهایش اسپری میکند. در الکل را میبندد و دوباره درون کیفش میگذارد و زیپ کیف را میکشد. حالا که خیالش از کرونا راحت شده، موبایلش را بهدست میگیرد و... حالا من ماندهام و انبوهی از پروتکلهای بهداشتی و نهایت رعایت آنها. این پروتکلهای بهاصطلاح بهداشتی تکراری.
نهتنها در ازدحام مسافران مترو بلکه در کل شهر، چشمها عادت کردهاند به دیدن صورتهای نصفهنیمه و غریب. ماسکها که کنار میروند، انگار اتفاق عجیبی رخ داده است. فاصله اجتماعی هم از این غریبتر است.
در اوج شلوغی صبحگاهی مترو که همه با چشم التماسدعا دارند؛ کمی دوستانهتر، کمی جمعوجورتر، کمی عقبتر و اگر چشمی نخواند زبان به صدا درمیآید که «راهرو جا هست چرا نمیروید عقبتر، دیرمان شده» از واگن کناری هم صدای اعتراضی که میگوید «آقا جا نیست، کجا میای» بلند است.
هر روز شاهد این گفتمانهای تکراری هستم. در حالی که در بین جمعیت محکم و استوار نگه داشته شدهام، صدای بلند متصدی مترو رشته افکارم را پاره میکند؛ «مسافران گرامی، لطفا فاصله اجتماعی را رعایت کنید!» و اینجاست که در فکر فرو میروم که معنا و مفهوم این واژهها چیست.
مینویسم که روزگار را نقاشی کنم.