برخی از مخاطبان بارها این سوال را میپرسند که چرا بعضی تحلیلگران در روزهای صعودی بازار هشدار ندادند که ممکن است بازار روند ریزشی را در پیش بگیرد؟
یا اینکه در روزهای نزولی چرا کارشناسان امید واهی دادند و گفتند سرمایههای خود را در بازار نگه دارید در حالیکه میدانستند دوره ریزش بازار ادامهدار خواهد بود! در پاسخ به این ابهام باید گفت که در روزهای صعود بازار، دو نوع ادبیات در بازار رایج بود و بخشی از مخاطبان در این زمینه درست میگویند، چراکه موضع دستکم ۸۰ درصد کارشناسان و تحلیلگران سکوت یا تشویق به خرید بود. بسیاری از دوستان تحلیلگر در ارکان مختلف بازار حضور داشته و منافعی در تمام این بخشها دارند. از کارگزاریها و سبدگردانی گرفته تا صندوقهای سرمایهگذاری و... حیطه فعالیتی بسیاری از این کارشناسان بازار است و این انتظار غیرمنطقی است که این افراد با یک مصاحبه صادقانه یا یک تحلیل، بهدست خودشان، گور منافع خود در بخشهایی از بازار را بکنند! حتی برخی مواقع ممکن است این عزیزان در ناخودآگاه دچار لکنت شوند و در نتیجه کوتاهی میکنند. این ویژگیهایی که توضیح دادم یکی از تفاوتهای اساسی بین تحلیلگران مستقل و غیرمستقل است. در روزهای صعودی هم اگر صادقانه بگویم اغلب تحلیلگران هشدار میدادند اما حقیقت این است که در آن روزها گوش سهامداران سنگین بود و به این هشدارها توجه نمیکردند. در واقع سودهای روزی ۵درصد چشمها را کور کرده بود و طمع باعث میشد هیچکس گوشش به توصیههای کارشناسان مستقل هم بدهکار نباشد.
از سویی هم سهامداران فکر میکردند هر سهمی که سود میدهد، خوب است! در حالیکه چنین نگاهی به بازار بسیار خطرناک و نادرست بود. من بارها از سهامداران پرسیدهام که چرا فلان سهم را خریدهاید؟ در پاسخ به من میگویند، چون صف خرید سهام این نماد سنگین بود من هم اقدام به خرید کردم! اینچنین نگاه سطحینگرانهای بسیار خطرناک است و ممکن است پیامدهای جبرانناپذیری هم داشته باشد. اغلب سهامداران بر این باورند که تحلیلگر یک پیشگو است، در حالیکه چنین تصور اصلا درست نیست، زیرا یک کارشناس با توجه به سناریوهای گوناگون اقدام به تحلیل میکند. برای مثال در نظر بگیرید ۵سناریو داشته باشیم حالا سطحی شکسته میشود، پس یکی از حالتها خودبهخود منتفی میشود و ۴ سناریو باقی میماند. این روند ادامه پیدا میکند تا در نهایت یکی از موارد پنجگانه اتفاق بیفتد، تحلیلگر نیز باید با توجه به همین سناریوها اقدام به تحلیل بازار کند، حال اگر این سیالیت از سوی سهامداران درک نشود، مشکل ایجاد خواهد شد، چراکه فکر میکنند داستان بورس هم مانند بازی فوتبال است که تحلیلگر هم حتما طرفدار یکی از تیمهاست که باید تا ابدالدهر پشت همان تیم بایستیم و از آن حمایت کنیم! در حالیکه چنین امری اصلا درست نیست و کارشناس باید با توجه به سیال بودن بازار و مشاهدات دقیق خودش از اعداد و ارقام چارت وضعیت را تحلیل کند و حتی ممکن است سناریوی خودش را شیفت کند.
یکی از مهمترین مولفههایی که باید به آن اشاره کرد بحث اعتماد بوده که متاسفانه در ماههای اخیر بهشدت آسیب دیده است. با وجود اینکه سال گذشته در این زمینه توصیههای بسیاری میکردم اما به شخصه اگر به زمستان ۹۸ برگردم، خیلی بیشتر از قبل تاکید میکنم تا شاید دستکم یک نفر از مدیران سازمان بشنود و این اتفاقات رقم نخورد. برای مثال، در حالحاضر بیش از ۳۵ ابزار مختلف در اختیار سازمان بورس است که میتواند معاملات را با استفاده از آنها انجام دهد اما تمام تمرکز سازمان روی خرید و فروش سهام است در حالی که ابزارهایی مثل مشتقه، اوراق، آپشن، آتی و... برای سهامداران کاملا ناشناخته است و چون نمیشناسند، ضربههای بسیاری خوردهایم. مثلا شاید میشد به حقوقیها فشار بیشتری آورده میشد تا هر کدام از هر شرکتی ۱۰ درصد به شناوری سهم اضافه کنند که میتوانست معضل کمبود دارایی در بازار را حل کند. این مسئله میتوانست با تشکیل یک یا دو جلسه انجام شود اما اصلا مورد بحث هم قرار نگرفت! در مقابل دیدیم که با کلی تشریفات بحث فروش دوطرفه و فروش استقراضی را در بازار راه انداختند که امروز هیچ اثری از آن در بورس نمیبینیم!
نیما آگاهی - کارشناس و مدرس بازار سرمایه