در بحث «علم در سطح اجتماع و علم در سطح دانشگر» همواره باید متوجه تفاوتهای اساسی میان دادوستد علمی و دادوستد اقتصادی بود.
بر مبنای مدلهای خردگرایی روش شناختی، پدیدههای اجتماعی در سطح کلان و توده را باید از طریق کنش و برهمکنش افراد توجیه کرد.
در این بین رهیافت گزینش بخردانه به علم میکوشد نهادهای علمی یا پدیدههای دیگر علمی را در جامعه با استفاده از مفهوم دانشگر و انگیزهها و کنشهایش توضیح دهد. این روش در مقابل کلگرایی روش شناختی قرار داد که در آن به عنوان نمونه یک هدف کلی، مانند شناخت عالم یا توان توضیح، از ابتدا فرض میشود.
سنتگرایان در فلسفه علم با فرض کلگرایی روش شناختی بر این باورند که قواعد روش شناختی علوم حتی رفتار هر دانشگر را هم تعیین میکند.
درمجموع طرفداران کلگرایی در مطالعات علم، اصالت را به نهادهای علمی یا ساختارهای کلان دیگر میدهند. بنابراین، این ساختار و محیط اجتماعی است که دانشگر را برنامهریزی میکند و درنهایت رفتار، تصمیمگیریها و گزینشهای دانشگر متاثر از این نهادها و ساختارها است. همچنین رهیافت خردگرا چارچوب مناسبی ارائه میکند برای پل زدن میان علم در سطح کلان و کنش علمی در سطح خُرد. بهویژه نسبت میان نهادهای علمی و فرد دانشگر. مسئله محوری که شی با رهیافت مبتنی بر گزینش بخردانه خود توضیح میدهد، اختلاف میان خرد فردی دانشگران و خرد جمعی، دانش است. چگونه میتوان خردگرایی در سطح فرد را با دانشگر بودن در سطح اجتماع یا در سطح جامعه جمع کرد؟ رهیافتهای کلگرای علم، برخلاف مدلهای شبهاقتصادی، توضیحی برای نقش بخردانه فرد دانشگر ندارند.
رضا منصوری / استاد دانشگاه