اینکه ایثار در علم تعیینکننده نیست بلکه منافع تعیینکننده است، کافی بود تا چرخش بینش دیگری هم اتفاق بیفتد.
جدا از منافع اجتماعی شاید منافع فردی و خودخواهی بخردانه است که در علم تعیینکننده است؛ پس دانشگر هم انسانی است مانند همه انسانهای دیگر، منافع شخصی دارد و همین منافع شخصی است که در علم و رشد آن تعیینکننده است. اینگونه بود که در دهه ۵۰ تا ۷۰ چرخش اقتصادی بهوجود آمد. مدلهای شبهاقتصادی علم نتیجه همین تحولات است.
همه مدلهای شبهاقتصادی علم مبتنیبر این فرض هستند که دانشگران هنگام فعالیت پژوهشی یا علمی انگیزهها و تمایل شخصی خود را مانند اعتبار اجتماعی، اعتبار علمی، سود اقتصادی و عضویت در اجتماع علمی درنظر میگیرند. تفاوت میان جامعهشناسی علم و اقتصاد علم نیز بر همین محور است. انگیزهها و تمایلهای اجتماعی در دید جامعهشناسی علم جای خود را به تمایلهای شخصی و تحلیل هزینه-منفعت در رفتار دانشگران میدهد. این پرسش مطرح میشود که چگونه میتوان مدعی شد علم بهدنبال کشف حقیقت است و دانش یک کالای عمومی است، در صورتیکه دانشگران به دنبال منافع شخصی خود هستند. چگونه میتوان گاف میان اعتبار بهعنوان منفعت شخصی دانشگران و دانش بهعنوان یک کالای عمومی را پر کرد؟ این پرسش به پرسش محوری مدلهای نظری شبهاقتصادی علم تبدیل شد. اگر دانشگران در فعالیت علمی خود با انگیزه منفعت شخصی وارد میشوند پس چگونه میتوان فعالیت علمی را یک فعالیت بخردانه نامید؟ چگونه فعالیت علمی را میتوان توضیح داد در حالی که هر دانشگری بهدنبال منفعت شخصی خود است؟ چگونه میتوان میان دانشگران منفعتخواه که بهدنبال ارضای ترجیح شخصی خود هستند با اجتماع علمی که بهدنبال شناخت جهان است، سازگاری ایجاد کرد؟ پس تناقضی میان خرد فردی دانشگران و خرد جمعی علم وجود دارد که یک مدل اقتصادی مطلوب علم باید بتواند آن را توضیح بدهد.
رضا منصوری / استاد دانشگاه